خدا کافیست
از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم
بدهد.
خدا فرمود: خودت باید آنها را رها
کنی.
از او خواستم فرزند معلولم را شفا
دهد.
فرمود: لازم نیست ، روحش سالم است ،جسم هم که موقت است
.
از او خواستم که لا اقل به من صبر عطا
کند.
فرمود: صبر ، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست ،
آموختنی است.
گفتم مرا خوشبخت کن.
فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.
فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.
از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب
نکند.
فرمود: رنج از دلبستگیهای دنیا جدا و به من نزدیکترت
میکند.
از او خواستم روحم را رشد دهد.
فرمود : نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ و برگ
اضافیات را هرس میکنم تا
بارور شوی.
از خدا خواستم کاری کند از زندگی لذت کامل
ببرم.
فرمود: برای این کار من به تو ، زندگی
دادهام.
از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد
، من هم دیگران را دوست
بدارم.
خدا فرمود: آها ، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد !
خدا فرمود: آها ، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد !
__________________
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران... زلال که باشی، آسمان در توست .
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران... زلال که باشی، آسمان در توست .
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 0:28 توسط افسانه
|
یاران این زمانه مثل گل انارن از دورجلوه دارن نزدیک وفا ندارند