هوس کرده ام که تو باشی....

من باشم و هیچکس نباشد....آنگاه داغ ترین آغوشها را از تنت

و شیرین ترین بوسه ها را از لبانت

بیرون میکشیدم

به تلافی تمام روزهایی که میخواهمت و نیستی....

یادت هست؟؟


میگفتی:لـبهای کوچکت را دوست دارم!


و من با خجالتی عاشقانه


میگفتم:فقط مال توست


امروز کسی در گوشم گفت: لبهای کوچکت را دوست دارم


لبهایم را بهم فشردم و سکوت کردم...


نترس من وفادارم..